آدرینا جونآدرینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات قشنگ دختر خوشگلمون

15 ماهگی و ملاقات با جوجو آرتین خودممم

آدرینای گلممم  ماه 15 هم اومد انگاری از تولدت این سه ماه مثل باد گذشت  دخمل طلای تاتی تاتی کن ما العا یه خانوم طلای خوردنی شده وقتی بدوو بدووو میکنیییی میخوام قورتت بدمم  .. خدار رو هزاران بار شکر میکنمم عزیزممم دخمل بلا ماشالله خیلی بلاییی  و شیطونیی هاییی قشنگگگگ  کارای جدید خیلی یادگرفتی که نمیدونمم چرا تا میام تو وبت بگم برات همه از مخم میپرهه ولی خوب مهمش اینه که این روزا شدی یه چوب شور خور قهارررر اونم دوست بابایی رفت سوپری برات یه بسته خرید دیگه همنااا بوددد  که این بابایی روزی 2تا چوب شور باید بخره مامانی هم که دوست نداشت حالا کنارت میشینه و حکایت یکی من یکی تووو    ای ج...
18 خرداد 1392

روز بابایی

آدرینا جونم سلام ... دخمل گلم روز پدر هم اومد بابایی هم از وجود دخمل به این نازی که حضورش به زندگی ما خیر برکت و شادی داده خدا رو شکر میکنه .. منو شما هم یه کادوی خوشگل و یه کیک خوشمزه بادستپخت مامی بابایی رو خوشحال کردیم بابابزرگا رو هم همینطور خیلی خوش گذشت بر خلاف روز مادر که شما مریض بودی و اصلا روز خوبی نبود ... خوشگل خانم من .. کلی شیرین کاری کارای جدید که نمیدونم کدومو بگمم ..عاشق حرف زدنتمم  خوش صحبت تشریف داری عزیزم عاشق بوس کردنی مخصوصا ه بابایی یا من لالا کردیممم  بدوو بدووو میای  لپامونو میبوسیییی مهمتر اینه هر وقت بابا رو میبوسی بدووو میای منو هم میبوسسیییی  مامانی هم 24 ساعته در...
4 خرداد 1392
1